تهران -تبریز
سارینا جون اینجا هم پمپ بنزین بین راه تهران تبریزه که در 93/2/20 با حمید عمو و گل پسرش داشتیم میرفتیم تبریز یه هفته موندیم بعد خودمون با اوتوبوس اومدیم تهران اینم عکسات تو اتوبوسه که تا تهران خوابیدی دخترم فدات شم نمی دونی که چه نازی کوچولو که بودی یکی دو ماهت که بود البته الان که اینو مینویسم هفت ماهته گلم وقتی گریه میکردی حتی در حال جیغ زدن هم که بودی تا پامونو از در میذاشتیم بیرون آروم میشدی سوار آسانسور هم نشده خوابت میبرد یه شب ساعت حدود 3 بود که خیلی بی قراری میکردی و بد جور گریه میکردی بابای گفت بلند شو چادر سرت کن فکر کنه داریم میریم بیرون شاید آروم شد این کارو هم کردم ولی جواب نداد گفتم نی نی من میفهمه که...
نویسنده :
مامان سودابه
17:23
بدون عنوان
استخر توپ خانگی در تبریز
بدون عنوان
حجاب اجباری
دخترم اینجا با بابا به زور داشتیم چادر سرت میکردیم که تو هم نمیذاشتی و گریه میکردی واینجا بود که تو خوابیدی و بالاخره ما به زور هم که شده چادر سرت کردیم فدات شم که چه نازی ...
نویسنده :
مامان سودابه
15:36
زمستانه
سارینا جون دختر گلم این شال و کلاه که تو عکست میبینی رو کلاهشو مامان جون و شالشو هم خودم برات بافتم سفید برفی ...
نویسنده :
مامان سودابه
13:51
قلب من با قلب تو ...
بدون عنوان
الهی فدای همه نی نی کوچولوها فدای دخمل نارمم بشم ...
نویسنده :
مامان سودابه
0:33