روز جمعه 93/6/14 و اومدن دایی جون
دخترم جمعه بود که دایی جون با دوستاش رفته بودن قم برا زیارت از اونجا هم
اومدن خونه ما برات یه خرس و یه کامیون اسمارتیسی آورده بود تو هم همش
بغل دایی جون بودی وقتی داشت میرفت خیلی ناراحت بودی چون که
دوست نداشتی بره.
دایی جون ازت عکس میگرفت قشنگ نگاهش میکردی میخندیدی
حالا من ازت عکس بگیرم مگه میذاری
دوست داشتی دایی جون پیشت بمونه ولی اون روز تو ورزشگاه آزادی بازی
فوتبال بین تیم های تراکتورسازی تبریز و پرسپولیس بود که برا دیدن بازی
رفتن خدا رو شکر که تراکتور سه به یک بازی رو برده بود و دایی که طرفدار
تیم تراکتور هست خیلی خوشحال شده بود و با کلی پرچم تراکتور که زده
بودن به ماشین همون شب برگشتن تبریز که ما هم 93/6/19 رفتیم تبریز
عروسی دخترخاله افسانه که خیلی جالب بود که از بس که دست میزدن
دست زدن رو یاد گرفتی عزیزم ...
اینم عکس خرسی که دایی جونت برات خریده